Late night conclusions

ساخت وبلاگ

*ما وجود نداریم مگر وقتی کسی باشد که بتواند ببیند ما وجود داریم.

 

خب این نظریه خیلی جای بحث داره. نظر شما چیه؟

 

*آنچه می گوییم هیچ معنایی ندارد مگر زمانی که کسی بتواند آن را بفهمد. در میان دوستان بودن یعنی همواره هویت خود را تایید کردن؛ دانش و مراقبت و علاقه ی آنها به ما این قدرت را می دهد که از رخوت و کرختی بیرون برویم. در صحبت های معمولی، بسیاری از آنها با ما شوخی می کنند و نشان می دهند که ضعف های ما را می شناسند و آن ها را می پذیرند و بنابراین، به نوبه ی خود، می پذیرند که ما در دنیا جایی داریم.

 

اینجا رو که خوندم اولش گفتم یس یس، چقدر درست و خوب نوشته. دقیقا همینه. ولی بعدش فکر کردم که صبر کن ببینم، تو هویتت رو تایید میکنی؟ وقتی با دوستاتی؟ مگه اصلا هنوز درست میدونی هویتت تا چه حد روشن و واضحه برای بقیه یا خودت که تاییدش هم بکنی؟  مگه خیلی وقتا در حال تقلا نیستی که حس تظاهر یا تقلبی بودن بهت دست نده؟ اصلا این همه ابعاد مختلف، اخلاقا و مود های متفاوت میتونن به یه هویت یکپارچه منجر بشن؟

پس آقای دوباتن، خیر. برای خیلی از ماها، حتی وقتی که با دوستان خودمون هم هستیم این اتفاق رخ نمیده. بیشتر مثل مرهمیه به روی دردها. تا درمانی برای وصل کردن تکه های هویت.

+کلا کتاب خوبیه و خیلی حرفای قشنگ و تسلی بخش و منطقی ای میزنه هاا. ولی نمیدونم چرا من دعوام میاد هی میخوام باهاش مخالفت کنم :/

*نقل قول ها از کتاب تسلی بخش های فلسفه

 

Maybe we could be a symphony...
ما را در سایت Maybe we could be a symphony دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : midnightblue بازدید : 82 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 19:42